از من دوری 
دورِ 
دور
آن قدردور که دیگرعطر اطلسی های باغچه ام هوایی ات نمی کند
با شعرهایم غریبه ای
باران که می گیرد کنارشانه هایم ندارمت
حتی خبر نداری که امسال چند تا لاله عباسی کاشته ام
قمری ها کجای ایوانم لانه ساخته اند
یا مثلا چند تار موی سپید لابلای موهایم خزیده 
بی شک حالا مدل سیگار کشیدن ات عوض شده
و شکل لبخندت 
طرز نگاهت 
شاید دیگر بارانی قهوه ای نمیپوشی
و ادوکلن سرد بوی دلخواهت نیست
شاید مدل پُک زدنت به سیگار هم عوض شده
و من از باور کردن همه ی این ها قلبم تیر میکشد
اما حقیقت چیز دیگری ست
اینکه تو را همین جا برای خودم قاب گرفته ام
میان هق هق نوشته هایم
کنار بالشم آینه ی اتاقم
حتی پای پرسه زدن های گاه و بیگاهم
و کلافه ام 
از بس به مرد جدیدی فکر میکنم
که لباسهای تو را می پوشد
شکل تو راه می رود
مانند تو می خندد
و دستهایش را وقتی که حرف میزند 
مثل خودت تند و تند تکان می دهد
راستی آنجا که هستی از باران خبری هست ؟
کوچه های بن بست 
خیابان های خیس
پچ پچ یاکریم ها
بوی قهوه ی ترک
تو را بیاد چیزی یا کسی نمی اندازد ؟
لطفا عکسی از آن که شکل تو شده برایم بفرست
اما بارانی قهوه ای ات را به او قرض بده
لبخندت را
چال گونه ی چپ ات را
و شال گردنی ی که من بسیار دوست می داشتم

بتول مبشری


اشعار بتول مبشری بتول ,قهوه ,بتول مبشری ,بارانی قهوه منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

یک فنجان محبت مرکز مشاوره شغلی و کاریابی رادوین مدبرند معرفی گوشی و تبلت های اسکالر بهترین سایت carlospcmmcq62 zuhause آشپزخونه http://laptop-hyper.rozblog.com/